وب یزد
- وب پی دیزاینرمی گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد:بلی...
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست
در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست
محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست
ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست !
.
.
.
اخطار :
مشترک عزیز :
شما جزء افرادی هستید که به سختی برای ما مسیج میفرستید
در صورت ادامه این بی مرامی شماره شما حذف خواهد شد !
حرف مفت هم نباشه !
.
.
.
موضوعات مرتبط: باهم بخنديم
با سلام از اينكه اين وبلاگ رو طراحي نموده ايد تشكر ميكنم اميدوارم مطلابتون بيشتر بشود
با تشكر
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
فرزند: ميرزا حسين
ولادت: 1338، روستاي زهاب
تحصيلات و شغل: ابتدايي، کشاورز
شهادت: 28/4/1361، ام الرصاص
حضور در جبهه و مسئوليت: تک تيرانداز
مزار: بهشت رضا(ع) مشهد
ÿ زندگينامه:
شهيد محمدابراهيم باقيخيرآبادي در سال 1338 در روستاي زهاب پا به عرصه حيات گذاشت...
موضوعات مرتبط: شهدا
اي خوش آن دل كه ز دلدار نشاني دارد
در سراپرده دل جا و مكاني دارد
هر سحر محفل انسي ز رقيبان خالي
ناله و اشكي و آهي وفغاني دارد
جز بياد خم زلفش نكنم ناله و آه
هرسخن جايي و هر نكته مكاني دارد
چه كنم گر نكنم ناله اي از هجر حبيب
عشق مي ورزم از آن ماه كه آني دارد
راز دل با كه توان گفت به جز درگه او
آن كه شد لايق اسرار نشاني دارد
بشنو پند بزرگان و كن آويزه گوش
كه رسيدن به در دوست زماني دارد
طيبا لطف ازل بدرقه راهت باد
در دل اهل نظر شعر تو آني دارد
« طيبه اهي قمشه اي »
باتشكر از سروده ارسالي از homira
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
در نوازش های باد ،
در گل لبخند دهقانان شاد ،
درسرود نرم رود ،
خون گرم زندگی جوشیده بود .
نوشخند مهر آب ،
آبشار آفتاب ،
در صفای دشت من كوشیده بود .
شبنم آن دشت ، ازپاكیزگی ،
گوییا خورشید را نوشیده بود !
روزگاران گشت و .... گشت :
داغ بر دل دارم از این سرگذشت ،
داغ بر دل دارم از مردان دشت .
یاد باد آن خوش نوا آواز دهقانان شاد
یاد باد آن دلنشین آهنگ رود
یاد باد آن مهربانی های باد
” یاد باد آن روزگاران یاد باد “
دشت با اندوه تلخ خویش تنها مانده است
زان همه سرسبزی و شور و نشاط
سنگلاخی سرد بر جا مانده است !
آسمان از ابر غم پوشیده است ،
چشمه سار لاله ها خوشیده است ،
جای گندم های سبز ،
جای دهقانان شاد ،
خارهای جانگزا جوشیده است !
بانگ بر می دارم از دل :
- ” خون چكید از شاخ گل ، باغ و بهاران را چه شد ؟
دوستی كی آخر آمد ، دوستداران را چه شد ؟“
سرد و سنگین ، كوه می گوید جواب :
- خاك ، خون نوشیده است !
خيلي ممنون
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
برچسبها: با تشكر از سروده ارسالي از فيروزه
روزي استادي از شاگردانش پرسيد:"وقتي عصباني هستيم داد ميزنيم؟چرا مردم هنگامي كه خشمگين ميشوند،باصداي بلند...
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی ..... چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی ..... خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن ..... خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی ...... برای ما که خسته ایم نه ؛ ولی ..... برای عده ای چه خوب شد نیامدی ...... تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام ..... دوباره صبح ؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
«از دانشمندی پرسیدند: کسی که قرآن می خواند و نمی داند که چه می خواند، آیا هیچ اثری دارد؟ گفت: کسی که دارو می خورد و نمی داند که چه می خورد، اثر می کند؛ چگونه قرآن اثر نکند، بلکه بسیار اثر می کند!؟ پس چگونه خواهد بود، اگر بداند که چه می خواند».
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد
پس نامه ای به او نوشت و گفت...
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
به مناسبت اولين سالگرد درگذشت شاعر فرزانه روستايمان
هر کاروان که از سرکوی دوست بگذرد
دل بسپرد به حلقه موی تو بگذرد
گر باغبان ز ساحت گلشن گذر کند
از هر چه غیر از گل روی تو بگذرد
باد سحر به گاه عبور از جوار تو
مشکین کند کلاله ز بوی تو بگذرد
هر رهروی که مقصد او نیست کوی تو
لب تشنه از لب جوی تو بگذرد
حیف است عاشق تو به گلگشت زندگی
برگی نچیده از گل روی تو بگذرد
دارنده ولایت تو از صراط هم
سرمست از شراب بسوی تو بگذرد
مشکل دلی که سوخته شمع روی توست
دل برکند ز روی نکوی تو بگذرد
بستم فراق نامه تو بر پرنسیم
دارم امید آنکه بسوی تو بگذرد
گفتی به خون جبهه فاضل وضو کنم
غفلت مکن که وقت وضوی تو بگذرد
موضوعات مرتبط: فاضل
طلوع مي كند آن آفتاب پنهاني
زسمت مشرق جغرافياي عرفاني
دوباره پلك دلم مي پره نشانه چيست؟
شنيده ام كه مي اييد كسي به مهماني
كسي كه سبزتراست از هزاربار بهار
كسي شگفت كسي انچنان كه ميداني
تواز حوالي اقليم هركجاي آبادي
بياكه ميروداين شهر رو به ويراني
درانتظارتو تنها چراغ خانه ماست
كه روشن است در اين كوچه هاي ظلماني
كنار نام تو لنگر گرفت كشتي عشق
بيا كه نام تو آرامشي است طوفاني
با تشكر از سروده ارسالي homira
خيلي ممنون
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
نه تومي ماني و نه اندوه
و نه هيچيك از مردم اين آبادي....
به حباب نگران لب يك رود قسم ،
و به كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت ،
غصه هم مي گذرد ،
آنچناني كه فقط خاطره اي خواهد ماند ...
لحظه ها عريانند .
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگزموضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
همیشه یادت باشه ، اگه گدا دیدی
هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ…بدم یا ندم…آدم خوبیه یا بدیه
چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا
خدام تو دلش این سوالا رو از خودش نپرسه
چشماشو ببنده و بهت بده
.
.
.
عزیزم علاوه براینکه جات خالی نیست
سر اینکه کی جات بیاد دعواست )
.
.
.
موضوعات مرتبط: باهم بخنديم
فرزند: علي حسين
ولادت: 1347 ، روستاي تقيآبادِ فريمان
تحصيلات و شغل: متوسطه، محصل
شهادت:21/10/1365، شلمچه
حضور در جبهه و مسئوليت: تک تيرانداز
مزار: تقي آباد فريمان
زندگينامه:
سيد علي ايراني درسال 1347 در روستاي تقي آباد از توابع فريمان به دنيا آمد. تحصيلات ابتدائي را در زادگاهش با موفقيت به پايان رساند و براي ادامه تحصيلات در مقطع راهنمايي عازم فريمان شد. پس از طي دوره راهنمايي وارد دبيرستان شد و به تحصيلات خود ادامه داد. همزمان با شروع جنگ تحميلي مدرسه را رها کرد و داوطلبانه طي سه مرحله عازم جبهههاي حق عليه باطل شد. سرانجام در21/10/1365در عمليات کربلاي5 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فيض عظيم شهادت نايل آمد.
باغ گيلاس
روزهاي آخري بود که از جبهه آمده بود. قرار بر اين شد تا چند روز ديگر عازم شود. يکبار نيمههاي شب از خواب بيدار شد. هيجانزده بود گفتم برادر! چه شده است؟! در حالي که خوشحال بود گفت: خواب ديدم که در يک باغ گيلاس که خيلي سرسبز و باطراوت بود داشتم قدم مي زدم، تا به حال در عمرم چنين باغي نديده بودم. اصرار ميکرد که خوابش را براي کسي نقل نکند، مي گفت: من يقين دارم که شهيد مي شوم در عمليات کربلاي5 خوابش تعبير شد.
راوي: برادر شهيد
موضوعات مرتبط: شهدا
آدمی را وقتی خجالت و شرمساری دست دهد بدنش گرم می شود و گونه هایش سرخی می گیرد...
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
«در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مردی از اصحاب آن حضرت سخت تهی دست شده بود. کار به جایی رسید که به ناچار، همسرش به او گفت: برو به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و جریان را بگو تا ایشان کمکی کند. آن مرد چنین کرد و جریان را عرض کرد. پیامبر به او فرمود: کسی که از ما تقاضا کند، به او می بخشیم، ولی اگر خصلت بی نیازی را پیشه خود سازد، خداوند او را بی نیاز می کند. آن مرد، از سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله جان گرفت و با همتی قهرمانانه و توکل به خدا، کمر همت بست و به وضع زندگی اش سر و سامان داد».
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي
شهيد رجبعلي يعقوبي
فرزند: علي اصغر
ولادت:1340، فريمان
تحصيلات و شغل: راهنمايي، کارگر
شهادت: 23/4/1361، شلمچه
حضور در جبهه و مسئوليت: تك تيرانداز
مزار: روستاي تقيآبادِ فريمان
زندگينامه:
شهيد رجبعلي يعقوبي در شهريور ماه سال1340 در فريمان ديده به جهان گشود. او از همان کودکي به کار و تلاش در بيرون از منزل پرداخت. جمع آوري محصولات کشاورزي و کارگري در ساير بخش ها از جمله مشاغلي بود که رجبعلي به آن مي پرداخت. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش به پايان رساند. هنگام انقلاب، عشق به امام و انقلاب آن چنان در جان او ريشه دوانده بود که هميشه اعلاميه ها و تصاوير امام را پخش ميکرد و براي شرکت در راهپيماييها به مشهد ميرفت. پس از ازدواج در سن 18سالگي يعني ابتداي جواني، عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد و سرانجام در 23/4/1361 در شلمچه به شهادت رسيد.
فرازي از وصيتنامه:
... اينجانب با شنيدن نداي «هل من ناصر ينصرني» حسين زمان، به اين نداي حسيني لبيک گفته تا شايد ما هم کنار شهداي صدر اسلام قرار بگيريم، تا با ساير رزمندگان اسلام قدمي برداشته باشيم. اگر چنانچه شهادت نصيب اين فرزندتان شد، مبادا ناراحتي کنيد، زيرا راهي که انتخاب کردم راه حق و انتهاي آن شهادت است. پيام هاي امام عزيز را با گوش دل شنيده و يکايک را به صورت عملي لبيک گوييد تا انشاالله پرچم پرافتخار اسلام در تمامي نقاط دنيا به اهتزاز در آيد.
موضوعات مرتبط: شهدا
صبح و عصر روز جمعه 1391/6/3 زمان آزمون كارداني فني و حرفه ي در محل دانشگاه فردوسي مشهد برگزار مي شه
يادتون نره !!!
موضوعات مرتبط: اخبار و رويدادهاي مهم



















